آموزش رصد آسمان بررسي علمي ماه گرفتگي و خورشيد گرفتگي


بررسي علمي ماه گرفتگي و خورشيد گرفتگي

 گرفت‌هاي ماه و خورشيد از بدو تمدن بشري هميشه زيبا و جذاب به شمار نيامده است و چون اين پديده با اوضاع طبيعي اين دو جرم مهم آسمان زمين منافات داشته، لذا آن را شوم مي‌پنداشتند. ولي اكنون اين پديده فرصت زيبايي است تا انسان‌ها را با اين طبيعت فرموش شده آشتي دهد.

نوشتن پيش‌گزارش كار مرسومي است كه در جامعة نجوم آماتوري براي رد و بدل كردن يك‌سري اطلاعات پيش‌رصدي ارزشمند انجام مي‌شود. در گرفت‌هاي ماه و خورشيد نيز وضعيت به همين منوال است و اگر دقت كنيد بولتن‌هاي مفصلي در دنيا براي آن تهيه مي‌شود.

 


 

كسوف و خسوف چگونه رخ مي‌دهد؟

همان‌طور كه مي‌دانيد اجسام اطراف ما دو حالت دارند. يا منير هستنيد و از خود نور ساطح مي‌كنند و يا غيرمنير هستند و نور اجسام منير اطراف خود را منعكس مي‌كنند و از طريق نور آن‌ها سايه توليد مي‌كنند. در فضاي منظومة شمسي، خورشيد پرتو افشاني مي‌كند و اجسام كدري مانند ماه و زمين نور آن را باز تابش مي‌كنند و در خلاف جهت تابش آن سايه نيز توليد مي‌كنند. زمين در مداري بيضي شكل به دور خورشيد مي‌گردد كه از ديد ناظرين بر روي سطح آن به نظر خورشيد در حال چرخش است؛ اين مدار در اصطلاح دايرة‌البروج (دايره انقلاب خورشيدي) نام دارد. ماه نيز در مداري بيضي شكل به دور زمين مي‌گردد. حال در اين صورت اگر ماه از فضاي بين خورشيد و زمين عبور كند سايه ماه بر زمين مي‌افتد و كسوف روي مي‌دهد و اگر زمين در بين ماه و خورشيد قرار گيرد سايه زمين بر ماه مي‌افتد و شاهد يك خسوف خواهيم بود. اما فاصلة زمين از خورشيد آن‌قدر كم است كه ما ابعاد خورشيد را مي‌توانيم تشخيص دهيم. لذا علاوه بر سايه، نيم‌سايه نيز در اطراف ماه و زمين به‌وجود مي‌آيد.

 

  چرا در هر ماه شاهد گرفت نيستيم؟

صفحة مداري ماه و زمين منطبق بر هم نيستند و به اندازه‌ي 2/5 درجه با يكديگر فاصله دارند. پس اين دو صفحه در  دو نقطه همديگر را قطع مي‌كنند كه در اصطلاح به گره‌هاي صعودي (زماني كه ماه در حال رفتن از جنوب دايرة‌البروج به شمال آن است) و نزولي (زماني كه ماه در حال رفتن از شمال دايرة‌البروج به جنوب آن است) مشهورند. در واقع اگر يكي از گره‌ها در ميان زمين و خورشيد و ماه نيز همزمان در پايان ماه قمري باشد، شاهد يك كسوف خواهيم بود. و همزمان اگر ماه در حالت بدر باشد در گرة مقابل شاهد يك خسوف خواهيم بود. قطر زاويه‌اي ماه و خورشيد در آسمان 5/0 درجه قوسي است و حال اگر صفحة مداري ماه بر صفحة مداري زمين منطبق بود يا زاويه‌اي كمتر از نيم‌درجه داشت، آنگاه ما هر ماه شاهد يك خسوف در وسط و يك كسوف در پايان ماه قمري بوديم.

 ولي اين گره‌ها به دليل حركت زمين به دور خورشيد جاي ثابتي در آسمان ندارند. در واقع ماه زماني‌كه در مدت 21222/27 (ماه گره‌اي) يك دور كامل به گرد مدار خود مي‌چرخد، در اين مدت خورشيد در آسمان زمين تقريباً به اندازه‌ي 30 درجه جابه‌جا شده است و ماه ناچار است كه دو روز ديگر وقت صرف كند تا به خورشيد برسد كه اين مدت به طور متوسط برابر 53056/29 (ماه هلالي) است. با توجه به اين مسأله، گره‌هاي ماه از ديد ناظرين بر روي زمين حركت قهقرايي (پس‌رونده) پيدا مي‌كنند و اين گره‌ها هر ماه حدود 30 درجه در آسمان به سمت غرب حركت مي‌كنند. به وضوح مشخص است كه در عرض گذشت شش ماه گره‌ها دوباره در امتداد زمين و خورشيد قرار مي‌گيرند و تنها كافي است كه ماه در نزديگي يكي از گره‌ها باشد تا حداقل يك كسوف و يك خسوف را شاهد باشيم.

  

 اين نظم در رخ دادن گرفتگي باعث به وجود‌آمدن دوره‌هاي منظمي در تكرار گرفتها مي‌شود. اين دوره‌ها ممكن است كوتاه و يا طولاني باشد. دوره‌هاي كوتاه مدت عبارتند از 1- دورة رشته‌اي و 2- دورة 47 ماه قمري. و دوره‌هاي بلند مدت عبارتند از: 1- دورة ساروس (Saros) و 2- دورة اينكس (Inex). اين دوره‌ها از نظم كوتاه و طولاني حاصل از حركت گره‌ها ايجاد مي‌شود. حال بهتر است كه با تعدادي از اين دوره‌ها آشنا شويم.

دوره‌ي كوتاه مدت رشته‌اي

اين دوره را در واقع زير مجموعة دروه‌هاي ساروس و اينكس مي‌نامند. اين مجموعه نظمي جالب دارد كه هر شش ماه قمري تكرار مي شود. در واقع اين مجموعه كوتاه‌ترين دوره را براي تكرار گرفتگي بيان مي‌كند. (5 Inex-8 Saros=6)

روز 8794365/176=5/6×212221/27

روز 183534/177=6×530589/29

روز 304/0= 8794365/176- 183534/177

درجه 022/4=212/27÷360×304/0

براي مثال در خورشيد‌گرفتگي هر رشته‌ي اين مجموعه با يك كسوف جزئي در يكي از قطبين زمين آغاز مي‌شود و كسوف بعدي در گرة مخالف و در سوي ديگر قطبين زمين كار را ادامه مي‌دهد و هر يك از اين دو گره رفته رفته به استوا نزديكتر شده و پس از عبور از استوا در سوي مخالف قطبين زمين به پايان مي‌رسد. چون در هر گرفت، گره به مقدار 022/4 درجه به سمت شرق حركت مي‌كند پس ديري نمي‌پايد كه با حدود 8 تا 9 گرفت، رشته به سرعت تمام مي‌شود و چون حركت گره جلورونده است پس نزديك به اتمام يا بعد از اتمام رشته، دورة بعدي يك ماه زودتر آغاز مي‌شود كه در تقويم قمري به طور واضح مشهود است. در اين جابه‌جايي رشته، ممكن است باعث شود كه در عرض يك ماه دو گرفت داشته باشيم و در واقع چون جايه‌جايي شش ماه بعد در گره مخالف رخ مي‌دهد پس ممكن است در يك سال قمري چهار كسوف يا خسوف رخ دهد. در هر رشته، معمولاَ ابتدا با چند كسوف غير مركزي (جزئي و نيمسايه‌اي) آغاز مي‌شود و سپس رشته به طرف كسوف‌هاي مركزي (كلي و حلقوي) پيش مي‌رود و سپس رشته با چند كسوف غير مركزي پايان مي‌يابد. حتي اگر در آغاز و پايان رشته شاهد كسوف مركزي باشيم آن كسوف در قطبين زمين رخ مي‌دهد. در جدول زير حركت رشته‌اي را در دوره‌هاي ساروسي مشاهده مي‌كنيد.

ساروس‌هاي پير در بالا، ساروس‌هاي ميان‌سال در وسط و ساروس‌هاي جوان در پايين جدول قرار دارند. جال‌است بدانيد كه با گذشت 5 رشته يك دورة ساروس تكرار مي‌شود.

  

دوره‌ي بلند‌مدت ساروس: در دوره‌ي ساروس بعد از سپري شدن 223 ماه قمري و 242 ماه گره‌اي، گره‌ي صعودي و نزولي تقريباً در مكان سابق خود در فضا قرار مي‌گيرند.

روز 357/6585=242×212221/27

روز 321/6585=223×530589/29

روز 036/0= 322/6585- 357/6585

درجه 478/0=212/27÷360×035/0

در واقع در يك دوره‌ي ساروسي كه 03/18 سال شمسي (تقريباً 18 سال و 10 يا 11 روز و 8 ساعت) طول مي‌كشد، خط گره به دليل پيشي گرفتن ماه گره‌اي از ماه هلالي با اختلاف 478/0 درجه به سمت شرق جابه‌جا مي‌شود و با اختلاف 8 ساعت، باعث جابه‌جايي 120 درجه‌اي مسير گرفت به سمت غرب بر روي زمين مي‌شود. در يك دوره‌ي ساروسي مربوط به كسوف، اگر ماه در گره‌ي صعودي باشد كسوف از قطب جنوب زمين با چند كسوف جزئي كار خود را آغاز مي‌كند و بعد از گذشت 69 تا 83 گرفت در قطب شمال زمين كار خود را به پايان مي‌رساند و متعاقباً در گره‌ي نزولي برعكس اين حالت رخ مي‌دهد و با اين حساب هر دوره ساروسي تقريباً عمري بين 1200 تا 1500 سال دارد. براي نمونه در تصوير زير دوره‌ي ساروس 139 (كسوف 09 فروردين 1385 از اين چرخه است) را مشاهد مي‌كنيد كه گرفت‌هاي مركزي آن، چگونه طي 1262سال كره‌ي خاكي ما را در مي‌نوردد.

 

دوره‌ي بلند‌مدت اينكس: اين دوره در قبال دوره‌ي ساروس از شهرت بسيار پايين اما از دقت بيشتري برخوردار است و توسط «ون دنبرگ» كشف شده است و برتري آن اين است كه هر دو گره‌ي صعودي و نزولي را پوشش مي‌دهد. اين دوره بعد از سپري شدن 358 ماه قمري و 5/388 ماه گره‌اي يكي در ميان در دو گره‌ي متفاوت روي مي‌دهد.

روز 948/10571=5/388×212221/27

روز 951/10571=358×530589/29

روز 003/0= 948/10571- 951/10571

درجه 040/0=212/27÷360×003/0

در واقع بر عكس دوره‌ي ساروس هر كسوف در اين رشته به اندازه‌ي 040/0 به سمت شرق جابه‌جا مي‌شود (حالت پيش‌رونده). اين مقدار برابر 945/28 سال شمسي (28 سال و 344 روز و تقريباً 23 ساعت) است. در يك دوره‌ي اينكس كسوف‌ها دقيقاً يكي در ميان در دو قطب مخالف زمين تكرار مي‌شوند. در واقع اين مجموعه از ابتدا از قطبين زمين با حدود 140 كسوف جزئي آغاز مي‌شود و پس از حركت به سمت استوا و مركزي شدن كسوف، در حدود 250 كسوف به سمت استوا روي مي‌دهد و پس از آن، مجموعه با 250 كسوف مركزي ديگر دوباره به سمت قطبين بر مي‌گردد و سپس دوباره به سمت استوا تغيير مسير داده و با 140 كسوف جزئي به پايان مي‌رسد. به دليل حركت بسيار آهستة گره‌هاي اين چرخه (040/0 درجه) در هر دوره، تناوب فوق به قدري وسيع است كه مي‌تواند بسياري از دوره‌هاي ساروسي را در خود جاي دهد. در مجموع دوره‌ي اينكس مي‌تواند حاوي 780 كسوف باشد كه عمري بالغ بر 23 هزار سال خواهد داشت! در جدول زير كه توسط «ون دنبرگ» تهيه شده در ستون‌هاي عمودي دوره‌هاي ساروس و در ستون‌هاي افقي دوره‌هاي اينكس قرار دارد. با دو خط وصل شده نيز مي‌توانيد دورة رشته‌اي را در اين جدول بيابيد.

  

 «ون دنبرگ» در تحقيقات خود متوجه شد كه به طور متوسط ابتداي هر دوره‌ي اينكس (هر 29 سال يك‌بار) يك ساروس جديد شكل مي‌گيرد.

 

دورة رشته‌اي در گرفت‌هاي ماه به چه شکل است؟

در يك دوره‌ي رشته‌اي، نظم حاصل از روي‌داد خسوف در هر 6 ماه قمري ملاك قرار مي‌گيرد. در اين دوره به دليل حركت قهقرايي (بازگشتي) گره‌هاي ماه بر روي دايرة‌ابروج كه دليل آن فاصله‌ي به وجود آمده در ماه گره‌اي و ماه قمري كه معادل 30 درجه در هر ماه است، شرايط روي‌داد خسوف هر شش ماه فراهم مي‌شود.  لذا هر شش ماه بايد انتظار روي‌داد يك خسوف را داشته باشيم. ولي اين چرخش دقيق نيست و در هر دوره، گره‌‌هاي صعودي و نزولي بر روي نيمسايه و سايه‌ي زمين حركتي پيش‌رونده دارند. يك رشته زماني آغاز مي‌شود كه گره‌ي ماه  در ابتداي رشته باشد و معمولاً آغاز رشته اغلب  با يك خسوف نيمسايه‌اي و در مواردي با خسوف جزئي است. سپس هر دو گره وارد مراحل مركزي خسوف مي‌شوند و در مركز رشته فقط خسوف كلي رخ مي‌دهد. در ادامه، گره‌ها به سمت خارج سايه پيش‌روي مي‌كنند تا جايي كه با رخ‌دادن چند خسوف ديگر كه اكثر آن‌ها جزئي و نيمسايه‌اي هستند رشته پايان مي‌يابد و دو گره ماه قبل وارد ميدان مي‌شوند و رشته‌ي جديد كار خود را آغاز مي‌كند. در واقع دليل عقب‌گرد خسوف‌ها در تقويم قمري را به همين علت شاهد هستيم. با اين حساب در يك رشته‌ي‌ ماه‌گرفتگي، حداقل 8 و حداكثر 9 خسوف رخ مي‌دهد.

 علي‌رغم تصور ما در خسوف نيز مانند كسوف طي يكسال شاهد حداقل 2 و حداكثر 5 خسوف هستيم. آخرين باري كه 5 خسوف در يكسال روي داده است به سال 1879 ميلادي باز مي‌گردد و در اين سال 4 خسوف نيمسايه‌اي به همراه يك خسوف جزئي مهمان آسمان شب بوده است. چنين اتفاقي تا قرن بيست و دوم و سال 2132 ميلادي تكرار نخواهد شد. آخرين باري كه 4 خسوف رخ داده است به سال 1991 ميلادي باز مي‌گردد و تا سال 2020 ميلادي نيز شاهد چنين رويدادي نخواهيم بود.

در جدول رشته‌اي، مركز رشته با رنگ زرد مشخص شده است. در مركز رشته همواره خسوف كلي روي مي‌دهد و نكتة قابل توجه در خسوف‌هاي بلند مدت، فرد بودن رشته است. مانند خسوف 26 تير 1379 كه طولاني‌ترين خسوف كلي قرن گذشته را به خود اختصاص داد. اگر رشته زوج باشد معمولاً يكي از خسوف‌هاي دو رديف، بيشترين مدت خسوف كلي را در رشته به خود اختصاص مي‌دهد.

  

دورة ساروسي در گرفت‌هاي ماه چگونه رخ مي‌دهد؟

در بررسي دورهاي حاضر ساروس در خسوف به اين نتيجه مي‌رسيم كه چرخه با حداقل 7 و حداكثر 24 خسوف نيمسايه‌اي آغاز مي‌شود. اگر قطر نيمسايه به حدي باشد كه ماه بتواند به‌طور كامل درون آن قرار گيرد آن‌گاه در نوع نادرتر خسوف نيمسايه‌اي، ماه به‌طور كامل وارد نيمسايه مي‌شود. سپس ماه در چرخه‌ي ساروسي رفته رفته به سمت سايه پيش روي مي‌كند و تا زماني كه ماه به‌طور كامل وارد سايه نشده، حداقل 6 و حداكثر 23 خسوف جزئي رخ مي‌دهد تا خسوف‌هاي كلي آغاز شود. سپس ماه درون سايه قرار مي‌گيرد و بسته به قطر سايه و ميزان حركت گره‌ها در هر دوره‌ي ساروسي، حداقل 11 و حداكثر 29 عدد خسوف كلي رخ مي‌دهد. سپس چرخه به سمت خسوف جزئي و خسوف نيمسايه‌اي پيش مي‌رود و پايان مي‌يابد. تعداد خسوف در يك چرخه‌ي ساروسي بين 71 تا 84 عدد است و عمر چرخه نيز بين حداقل 11/1262 سال و حداكثر 5/1496سال به طول مي‌انجامد. اما به راستي كداميك از انواع خسوف‌ها نادرتر رخ مي‌دهد. در بررسي انجام شده بر روي 5 هزار سال ماه گرفتگي به اين نتيجه مي‌رسيم كه علي‌رغم تصورات ما خسوف كلي با 87/28 درصد كمترين رخداد و خسوف نيمسايه‌اي با 59/36 درصد بيشترين رخداد را به خود اختصاص مي‌دهد. اين تفاوت‌ها چشمگير نيست و طي قرن‌هاي مختلف، سهم هر يك از خسوف‌ها اعم از نيمسايه‌اي، جزئي و كلي با يكديگر متفاوت است. در هر قرن نيز به‌طور متوسط 78/238 خسوف رخ مي‌دهد. در قرن حاظر اين مقدار 230 عدد (87 نيمسايه‌اي، 58 جزئي و 85 كلي) است كه از حد ميانگين پايين‌تر است.

 

چند نوع كسوف روي مي‌دهد؟

گرفت در ساير سيارات منظومة شمسي كه اقماري در اختيار دارند همواره رخ مي‌دهد. ولي يا آن‌قدر قرص قمر از خورشيد كوچكتر است كه نمي‌تواند آن را بپوشاند و يا آن‌قدر بزرگ است كه علاوه بر خورشيد، جو آن را نيز بپوشانند. اما بر روي زمين همه چيز از يك تصادف جالب و نادر آغاز مي‌شود. خورشيد در حدود 400 برابر از ماه بزرگتر است و در عين حال 400 برابر از ماه به زمين دورتر. پس از ديد ناظرين زميني قطر ظاهري ماه و خورشيد در آسمان هم اندازه به‌نظر مي‌رسد.

اما اين پايان كار نيست. چون ماه و زمين در مداري بيضي شكل به گرد خورشيد مي‌گردند و تغيير اين فواصل باعث افزايش و كاهش قطر ظاهري ماه و خورشيد در آسمان زمين مي‌گردند. به جدول زير دقت كنيد.اما اين پايان كار نيست. چون ماه و زمين در مداري بيضي شكل به گرد خورشيد مي‌گردند و تغيير اين فواصل باعث افزايش و كاهش قطر ظاهري ماه و خورشيد در آسمان زمين مي‌گردند. به جدول زير دقت كنيد. 

نسبت قرص خورشيد به ماه 691/400= (قطر ماه) 3474× (قطر خورشيد) 1392000
اندازه
اوج فاصله‌ي ماه از زمين
اندازه
متوسط فاصله‌ي ماه از زمين
اندازه
حضيض فاصله‌ي ماه از زمين
فاصله‌ي زمين از خورشيد
ماه
446/361
406700
414/382
384400
189/402
365500
147000000
دي
593/367
918/388
029/409
149000000
فروردين- مهر
740/373
421/395
869/415
152000000
تير
 

تير

همان‌طور كه ملاحظه مي‌كنيد در فواصل مختلفي كه ماه از زمين و زمين از خورشيد دارد، حالات متفاوتي روي مي‌دهد. اگر قطر ماه و خورشيد با يكديگر برابر يا قطر ماه بزرگتر باشد در اين صورت كسوف كلي رخ مي‌دهد. همان‌طور كه در جدول بالا مي‌بينيد بهترين زمان براي ديدن كسوف كلي زماني است كه ماه  و زمين هر دو در حضيض فاصله‌ي خود قرار داشته باشند. آنگاه كافي است تا كسوف از ناحيه استوا عبور كند تا شاهد 07 دقيقه و 31 ثانيه كسوف كلي باشيم. در كسوف كلي محيط پيرامون ما تاريك مي‌شود و گويي شب فرا رسيده است. خورشيد فروزان كاملاً تاريك شده و تاج خورشيد كه در نور مرئي خورشيد ديده نمي‌شود بر گرد آن پديدار مي‌گردد. ثانيه‌هايي قبل و بعد از كسوف نيز دانه‌هاي بيلي كه حاصل تابش خورشيد از پشت دهانه‌ها و كوه‌هاي ناهموار ماه است پديدار مي‌گردند و منظره‌اي به يادماندني به جا مي‌گذارند.

 

اگر قرص ماه از خورشيد كوچكتر باشد ديگر نمي‌تواند آن را بپوشاند و ناچار است سطح خورشيد را طي طريق (ترانزيت) كند كه در بهترين حالت حلقه‌اي از خورشيد بر گرد ماه مي‌ماند. به اين شكل از كسوف، حلقوي گويند. اگر زمين در حضيض و ماه در اوج مداري خود باشند، آنگاه حلقه‌ي بسيار كلفتي از خورشيد تشكيل مي‌شود. در اين صورت كسوف حلقوي با بيشينه‌اي معادل 12 دقيقه و 30 ثانيه اتفاق مي‌افتد. در كسوف حلقوي بروز هلال نادر خورشيد از زيبايي‌هاي آن محسوب مي‌شود.

 

حال اگر قطر ماه و خورشيد خيلي نزديك به هم باشد آن‌گاه اين انحناي زمين است كه با دور‌شدن و نزديك شدن سايه ماه به زمين باعث ايجاد يك كسوف مخلوط كلي- حلقوي مي‌شود. در اين حالت در ابتدا و انتهاي مسير، ماه نمي‌تواند قرص خورشيد را بپوشاند و شاهد كسوف حلقوي خواهيم بود. ولي در وسط مسير قطر ماه كمي بزرگتر شده و ثانيه‌هايي خورشيد را در پس خود پنهان مي‌كند. در مسير حلقوي، به دليل هم‌اندازه بودن سطح ماه و خورشيد دانه‌هاي بيلي به وفور ديده مي‌شود. در مسير كلي نيز به دليل كوچك بودن مخروط سايه، هوا بسيار روشنتر از كسوف‌هاي كلي ديگر است و ممكن است به دليل هم اندازه بودن سطح ماه و خورشيد شاهد پديده‌ي نادر دو حلقه‌ي الماس باشيم.

 

 در واقع كسوف كلي حلقوي در يك چرخه‌ي ساروسي باعث تغيير نوع كسوف در ادامه‌ي دوره مي‌شود كه بسته به نوع چرخه كه فاصلة ماه از زمين در حال كاهش باشد و يا افزايش از حلقوي به كلي و از كلي به حلقوي تغيير مي‌يابد.نوع چهارم كسوف‌ها جزئي است. كسوف جزئي در حالتي رخ مي‌دهد كه مخروط سايه در فضا قرار دارد و تنها نيمسايه است كه به زمين مي‌رسد. در اين حالت تمام مناطق واقع در مسير كسوف شاهد يك كسوف جزئي هستند و هر چه زمين به مخروط سايه معلق در فضا نزديك‌تر باشند، درصد پوشيدگي بيشتري از ماه (كه در قطبين زمين قرار دارد) را شاهد خواهيم بود. البته نيمسايه ماه در هر سه كسوف قبلي كه توضيح داده شد نيز وجود دارد و باعث كسوف جزئي مي‌شود و مناطقي كه در مخروط سايه قرار ندارند كسوف را به صورت جزئي خواهند ديد.

  

چند نوع خسوف روي مي‌دهد؟

همان‌طور كه در قسمت‌هاي قبل ذكر شد، پديده‌ي خسوف يا ماه گرفتگي زماني رخ مي‌دهد كه ماه از نيمسايه يا سايه‌ي زمين عبور كند. در اين حالت بسته به نوع عبور ماه سه نوع خسوف رخ مي‌دهد. اگر قسمت يا تمام ماه وارد نيمسايه زمين شود، خسوف نيمسايه‌اي روي مي‌دهد كه در اين حالت تنها از درخشندگي ماه مقداري كاسته مي‌شود. غلظت نيمسايه از خارج به داخل افزايش مي‌يابد، لذا هر چه ماه بيشتر وارد نيمسايه شود، مقدار كاسته‌شدن نور ماه (مانند خسوف 24 اسفند 1384) بارزتر خواهد بود.

 

نوع ديگر خسوف، به شكل جزئي روي مي‌دهد. در خسوف جزئي، ماه ابتدا وارد نيمسايه شده، ولي قسمتي از ماه وارد سايه‌ي زمين مي‌شود. در خسوف جزئي ماه بيشتر از ساير مواقع در لبه‌هاي سايه‌ي زمين حركت مي‌كند و فرصت بيشتري را براي بررسي مقدار غلظت جو زمين بر روي ماه فراهم مي‌آورد.

 

نوع آخر خسوف به صورت كلي روي مي‌دهد. در اين حالت تمام قرص ماه پس از ورود به نيمسايه به سايه نيز وارد مي‌شود. به علت وجود جو در اطراف زمين، انكسار نور قرمز خورشيد  در جو زمين در امواج بلند به سطح ماه مي‌رسد و باعث روشن‌ و قرمز بودن ماه در حين خسوف كلي مي‌شود. ولي ماه در حين چند گرفت كلي رنگ مشابهي ندارد و عواملي همچون ميزان غبار موجود در جو و نحوه‌ي عبور ماه از درون سايه و همچنين قرار‌گيري ماه در اوج و حضيض باعث تيره‌تر يا روشن‌تر شدن ماه در حين گرفت كلي مي‌شود.

 

  نويسنده  : علي ابراهيمي سراجي